شما اینجا هستید : خانه » آرشیو نشریه » شماره 1 » مبارزه بر سر موازنه

مبارزه بر سر موازنه

مبارزه بر سر موازنه

طرح مسئله

در فضای آنارشیک نظام بین‌الملل مهمترین اصل برای هر دولتی؛ حفظ امنیت است. چه اینکه امنیت اصلی‌ترین پیش‌نیاز پیشرفت جامعه است. بر این مبنا در دانش سیاست بین‌الملل و همچنین در فضای سیاسی کشور ما همواره مناظره‌ای در جریان بوده است که کالای امنیت را چگونه باید بدست آورد؟ توجه به گزاره‌های تحلیلی در این مناظرات، می‌تواند گویای واقعیت‌های موجود دوران پسابرجام و همچنین راه‌حل‌های مطلوب برای برون‌رفت از بحران‌های سیاست خارجی کشور در حوزه پرونده هسته‌ای، مسائل منطقه‌ای و … باشد.

 

نولیبرالیسم ایرانی؛ همکاری و مذاکره

نو لیبرال‌های وطنی در قامت دولتمردی یازدهم و دوازدهم، بر این مسئله تأکید دارند که؛ امنیت کالایی همگانی است که می‌توان از طریق مشارکت آن را کسب کرد، به‌گونه‌ای که یک بازی «برد-برد» برای طرفین اتفاق بیافتد. بر این مبنا ایران در میز مذاکرات هسته‌ای؛ «شفافیت» و «محدودیت» را عرضه کرد و متقابلاً «رفع تمامی تحریم‌های مالی و اقتصادی را به شکل بالمره» تقاضا نمود. «برجام» که متولد شد، والدین ایرانی با درکی لیبرالی از عرصه بین‌المللی، آن را «الگویی موفق» و «آفتابی تابان» قلمداد کرده و آنرا در حل سایر منازعات بین‌المللی ریزودرشت به دیگر کشورها توصیه می‌کردند. در روزهای بهار برجامی این گمانه را با خوشحالی می‌زدند که؛ «می‌توان الگوی برجام را با برجام های 2 و 3 مجدداً تکرار کرد».

پرسش اصلی نولیبرال ها؛ چگونه برجام را تکرار کنیم؟

مبتنی بر الگوی لیبرالیسم، برای اینکه دستیابی به کالای امنیت تضمین شود، بایستی وارد «وابستگی متقابل اقتصادی» شد. بر این مبنا دولت اعتدال از ابتدای برجام به نحو آشکاری وارد این فرایند شد که با جذب سرمایه‌گذاری خارجی به‌ویژه در حوزه نفت با ورود «توتال» و «شل» و … می‌توان غرب را بر سفره اقتصادی پهن‌شده نمک‌گیر کرد. هرچند آنچه درنهایت حاصل شد را می‌توان با مثال سرمایه‌گذاری و ساخت کارخانه سیگار با سرمایه‌گذاری انگلستان به‌روشنی دید. البته این تجربه پیش‌تر در دوران دولت سازندگی نیز وجود داشت. در جاییکه ایران میدان نفتی سیری را به شرکت «کنکو» آمریکایی ارائه نمود، تا با ایجاد دسترسی به نفت ایران برای آمریکایی، تنش‌زدایی را به ارمغان بیاورد. اما «از قضا سرانگبین صفرا فزود» و نه‌تنها تنش‌زدایی حاصل نشد، بلکه آمریکا با تحريم‌هاي همه‌جانبه اقتصادی موسوم به «داماتو» حتی برای سرمایه‌گذاری سایر کشورهای غربی در ایران نیز مانع ایجاد نموده و در همین دوران نیز برای نخستین بار واژه «یاغی» در توصیف ایران در مواضع سیاست خارجی آمریکا بکار رفت.

بحران در برجام؛ غربی‌ها لیبرال نیستند!

برخلاف درک مبتنی بر لیبرالیسم از سوی نولیبرال های ایرانی، اما در طرف غرب نه لیبرالیسم، بلکه «رئالیسم» منطق رفتاری آنها را شکل می‌داد. به همین دلیل در دوران پسابرجام چه مقطع حضور «اوباما» در کاخ سفید و چه پس‌ازآن با آمدن «ترامپ»، همچنان فشار بر ایران حفظ شد. طرف غربی به‌خوبی می‌دانست برجام توافقی است که بر مبنای برد-برد حاصل نشده، بلکه برجام نتیجه «موازنه قدرت» بوده که آمریکا را وادار به پذیرش ولو تلویحی حقوق صلح‌آمیز هسته‌ای ایران نمود. همچنان که «اوباما» از عدم توانمندی خود گفته بود که در غیر این صورت «پیچ‌مهره‌های صنعت هسته‌ای ایران» را نیز باز می‌کرد.

غرب از فردای 14 ژوئیه 2015م با منطق رئالیستی قدرت کوشید تا موازنه را علیه ایران برهم بزند. در حالیکه دولتمردان ایرانی با منطق لیبرالی در فکر فتح قله‌های جدیدتر برجامی بودند. لذا آنچه بر سر برجام آمد (خروج رسمی آمریکا و عدم اجرای تعهدات اروپا به شکل حداکثری)، نتیجه غیرواقع بینی ترامپ نیست. (آنچنان که مسئولان دیپلماسی کشور می‌گویند) آنچه بر سر برجام رفت، محصول این بود که؛ دولتمردان ایرانی عرصه سیاست بین‌الملل را از دریچه خوش‌بینی لیبرال می‌نگریستند. در حالیکه منطق سیاست بین‌الملل، حداقل در آنجا که مربوط به روابط غرب با دیگران می‌شود، نه لیبرالی بلکه کاملاً رئالیستی است.

پسابرجام؛ آغاز فشار حداکثری

با توجه به منطق رئالیستی مورد اشاره، در آمریکا هیچگاه بر سر برجام اختلاف بنیادینی وجود نداشته است. از منظر آنها برجام دریچه‌ای برای فشار بیشتر به ایران و تحمیل بیشتر خواسته‌هاست، بدون اینکه قرار باشد «رفع بالمره تحریم‌های مالی و اقتصادی» حادث شود. تفاوت فقط در این بود که اعمال تحریم‌های جدید علیه ایران را آیا باید با خروج از برجام صورت داد؟ یا اینکه در برجام ماند و به بهانه‌های دیگر تحریم‌ها را اعمال کرد؟ واضح است که ترامپ راه نخست را انتخاب کرد. چرا که از منظر او موازنه آنچنان به زیان ایران تغییر کرده است که این کشور «جز درخواست‌های بی‌نتیجه از اروپایی‌ها هیچ بدیل دیگری در اختیار ندارد» آنهم در حالیکه «نظاره‌گر اقتصاد در حال فروپاشی خود است».

در ادراک کاخ سفید؛ ایران راهی ندارد جز اینکه شروط 12 گانه «مایک پمپئو» را به شکل یکطرفه، بدون دریافت ما به ازای مشخص و حتی بدون اینکه آمریکا درباره چشم‌انداز آتی وعده‌ای بدهد، بپذیرد. البته برآورد کاخ سفید خیلی هم بیراه نبوده است، چراکه در مقابل «ترامپ» رئالیست با شیوه کنشگری دیوانه، «روحانی» به‌مثابه یک لیبرال کلاسیک قرار داشت. شاید به همین دلیل ترامپ که تأکید داشت که «آنها حتماً تماس می‌گیرند».

گفتمان مقاومت؛ موازنه و مذاکره

در مناظره موجود در سپهر سیاست خارجی ایران، طرف دیگری نیز وجود دارد که می‌توان از آن به «مقاومت گرایی» یاد نمود. این جریان که پیشتر از سوی گفتمان اعتدالی حاکم متهم به «انقلابی گری غیرعاقلانه» می‌شد، اما از منظر مقاومت، مذاکره آنگاه می‌تواند مطلوب باشد که درنتیجه موازنه قدرت حاصل‌شده و بر اثر مذاکره، موازنه برهم نخورد. ایرادی که از ابتدا نیز به برجام وارد بود. با اتخاذ راهبرد فشار حداکثری آمریکا، اولین چیزی که بی‌اعتبار شد گفتمان لیبرال در کشور بود، گفتمانی که نتوانسته بود درکی مطابق واقع از تحولات سیاست بین‌الملل بدست دهد.

گام اول؛ نه جنگ، نه مذاکره

در گفتمان مقاومت ابتدا «نه جنگ و نه مذاکره» مفهوم‌سازی گردید بدین معنا که برای مذاکره باید «کالایی» برای معامله بوده و مهمتر از آن باید «خریداری» هم باشد تا «معامله» سر بگیرد! در حالیکه ایران به‌واسطه تغییر شدید توازن به زیانش دیگر «کالایی» برای فروش ندارد، اما مهمتر این است که آمریکا هم فعلاً در پی معامله و مذاکره نیست، بلکه اصولاً «تسلیم» را دنبال می‌کند. همچنین بجای مدام از احتمال «جنگ» سخن گفتن و معطل کردن کشور برای مذاکره‌ای بایستی به «اصلاح داخلی» اندیشید.

ایران با این منطق «نه جنگ نه مذاکره»، تندباد آمریکا در بالا بردن فضای جنگی با قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در لیست گروههای تروریستی (FTO) را پشت سر گذاشت. پس‌ازآن نیز رهبری معظم انقلاب در سخنانشان با «آبه شینزو» نخست‌وزیر ژاپن، عدم مذاکره را به «بدعهدی» آمریکا ارجاع داده تا «نه مذاکره» را نیز نشان دهند. اما به‌سرعت این پرسش نیز مطرح شد «حالا که جنگ نشد، مذاکره هم نمی‌کنیم، پس چه باید کرد؟» گفتمان مقاومت در اینجا به‌واسطه نگرش واقع‌گرایانه، با همان منطقی بازی خواهد کرد که دشمن بازی خود را سامان داده است؛ منطق قدرت.

گام دوم؛ بازگرداندن موازنه در اضطرار

منطق قدرت می‌گوید؛ هنگامی‌که ترامپ به‌عنوان طرف پیروز ماجرا منتظر نشسته است تا «اضطرار»، ایران را به‌سوی توافق با او بکشاند: «من کلی وقت دارم. ولی آنها کشوری دارند که درگیر آشفتگی اقتصادی است.» باید در مقابل برای او نیز دست‌کم به همان میزان «اضطرار» ایجاد شود. عزم ایران در مقابله با دزدی دریایی انگلستان با توقیف نفت‌کش در تنگه هرمز، هدف قرار دادن پهپاد متجاوز آمریکایی و گام‌های کاهش تعهدات برجامی همگی حرکت به‌سوی ایجاد «توازن در اضطرار» از طریق «تنوع در پاسخ» بودند. ثبات در بازار ارز علیرغم حجم بالای تنش‌های خارجی و اقدامات قوه قضائیه در مبارزه با فساد و … نیز همگی، به‌مثابه تنوع‌بخشی به پاسخ‌های ایران به فشارهای آمریکا بوده است.

برای یک مذاکره موفق، زمان مناسب، هنگامی خواهد بود که ایران تحت شرایط اضطرار اقتصاد داخلی و درحالی‌که لیبرال‌های دولتی مدام پیام ضعف مخابره می‌کنند، پشت میز مذاکره ننشیند. دست‌کم میان اضطرار ایران با اضطرار آمریکا (به‌واسطه احیای توان هسته‌ای ایران و یا موازنه منطقه‌ای و …) موازنه‌ای وجود داشته باشد. پس از هدف قرار گرفته شدن «آرامکو» توسط مقاومت یمن، وضعیت برای آمریکا دشوارتر شد به‌ویژه این نظریه مشهور بود که میگفت؛ «همه گزینهها روی میز است» بی‌اعتبار گردید. به همین سبب ایران آنچنان که «اندیشکده بروکینگز» می‌نویسد: «این پیام را مخابره کرد که توانایی ضربه متقابل را دارد، و طرف مقابل چیزهای زیادی برای از دست دادن دارد، پس فقط دیپلماسی از موضع برابر قابل‌پذیرش است.»

گام سوم؛ اراده معطوف به قدرت و تعیین قواعد بازی

بحران سازی در عراق و لبنان تلاش‌های ناشی از تلاش آمریکا برای بی‌نظمی منطقه‌ای بود. تلاشی که راهبرد فشار حداکثری را با شهادت «سردار سلیمانی» وارد مرحله جدیدی نمود. این اقدام بر اساس این ادراک صورت گرفت که؛ «ایران پس از سلیمانی، حالا دیگر مجبور به مذاکره خواهد شد» به‌ویژه اینکه آمریکا این بار تمام‌قد خود را مهیای جنگ نشان می‌داد و ایران در این صحنه دشوار چه باید می‌کرد؟

در اینجا اهمیت منطق واقع‌گرایی با تأکید بر «بیشینه‌سازی قدرت» خود را آشکار می‌کند. تصمیم ایران برای حمله مشکی به پایگاه «عین الاسد» بر همین مبنا اتخاذ شد، تصمیمی فراتر از انتقام شهادت سردار سلیمانی. تصمیمی که نشان می‌داد ایران نه‌تنها اراده و ظرفیت پاسخ به دشمنی آمریکا را دارد، بلکه این ایران است که «قواعد بازی» را تعریف می‌کند. موج میلیونی مردمی در پاسداشت شهدا مقاومت نیز شاخص دیگری بود که نشان می‌داد؛ ناموازنه پیشین تغییر کرده است.

جمع‌بندی؛ راهبرد قوی شدن

ایران به‌خوبی دریافته است که در پسابرجام، دلجویی از آمریکا با پذیرش خواسته‌های 12گانه «پمپئو» راه صحیحی نیست، چه اینکه به قول «هانس مورگنتا»؛ «مصالحه همیشه به نفع دولت بزرگتر خواهد بود.» بلکه در مواجهه با یک هژمون تهاجمی مانند آمریکا بایستی اتکای به خود، توسعه نفوذ و بیشینه‌سازی قدرت در قالب «موازنه قوا» و یا آنچنان که در «واقع‌گرایی نوکلاسیک» تبیین می‌کند؛ «موازنه تهدید»، خود را ایمن کرد.

بی‌تردید در این راهبرد، ایران با روند سه‌گام تشریح شده در یکسال اخیر قواعد بازی و موازنه با آمریکا را دچار تحول اساسی نموده است. آنچه حائز اهمیت است اینکه ایران با عبور از دوران نگرش لیبرال، جهت‌گیری واقع‌گرایانه را در سیاست خارجی خود پی گرفته است تا ناموازنه پسابرجامی را جبران کند. هرچند شهادت سردار سلیمانی در محصول این ناموازنه و خسرانی برای کشور بود، اما پاسخ موشکی، اساساً طراز قدرت ایران را دچار تحول نمود.

کوشش برای تغییر ناموازنه پسابرجامی منحصر به سیاست خارجی نمی‌شود، بلکه تنوع پاسخ بایستی به حوزه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی داخل کشور نیز کشیده شود. چه اینکه مقابله با اثربخشی تحریم‌های آمریکایی که «مردم» را هدف گرفته است، بایستی ناظر به حل مشکلات مردم در سطح داخلی نیز تعریف گردد. این موضوعی است  که رهبری معظم انقلاب از آن به راهبرد «قوی شدن» یاد نموده‌اند.

 

 

نویسنده :

Avatar
تعداد مطالب : 1

ارسال دیدگاه

آرشیو نشریه

قالب مجله حرف نو @1398

طراحی سایت ف.ا ام البنین (س)
رفتن به بالا